خلاصه داستان :
ابراهیم که سالها به عنوان کارگر ساختمانی کار میکرد، متوجه میشود که تومور بدخیم در بدنش وجود دارد و مدت زیادی زنده نیست. او می خواهد نزد خانواده اش که دور از او زندگی می کنند، در ارچیش برود. برادرزاده او یوسف نیز یک کارگر ساختمانی است و خیلی جاه طلب هست برای به دست آوردن پول کلان و بالا رفتن هر چه زودتر هرکاری می کند.در حالی که ابراهیم گذشته خود و وضعیتی را که در آن قرار دارد زیر سوال می برد و به این فکر می کند که چه آینده ای برای خانواده اش خواهد گذاشت، یوسف از درک این وضعیت دور است و....