خلاصه داستان :
کورای و سرکان، سیمای و دوستانش را که به صورت آنلاین با آنها آشنا شدهاند، به فلاتی دعوت میکنند که برای یک شب سرگرمکننده اجرا میکنند. بعد از نیمه شب، تیم متوجه می شود که در فلات بزرگ تنها نیستند. آنها زمانی با مرگ روبرو می شوند که متوجه می شوند آینه ای که به عنوان تزئینی در آن مکان یافت می شود دروازه ای است بین جهان ها. زیرا صاحب در کسی نیست جز ، دیو باستانی.