خلاصه داستان :
الا در کودکی تسخیر شده بود. الا در مورد پیرزنی صحبت می کند که هر شب در خواب او را به یک کلیسای قدیمی فرا می خواند و می گوید که می خواهد او با پسرش ازدواج کند. ملا الا را از این جنایت نجات می دهد، اما می گوید که او نباید تا آخر عمر ازدواج کند. الا که در ۲۶ سالگی نامزد کرد به آن روزهای کابوس برمی گردد.