زندگی سلیم که به تنهایی در شهری دور از مردم و جاده ها زندگی می کند، با ورود رئیس با نامه و غافلگیری، مسیری کاملاً متفاوت به خود می گیرد. سالها پیش پس از نوشتن نامه ای که سلیم از تنهایی خود شکایت می کرد، کدخدا تصمیم می گیرد از سلیمه، دختر یتیمی مراقبت کند تا شریک زندگی او باشد. در حالی که آنها در فکر برگزاری عروسی در بین خود و ادامه زندگی با خوشی بودند، رئیس در تصادف جان خود را از دست داد. وقتی سلیم و سلیمه برای دفن به راه افتادند، چیزی که نمی‌دانند این است که دامادهایی که به دنبال انتقام گرفتن هستند، به دنبال سلیمه هستند. در همین حال وحید که با سلیمه کلاهبرداری می کند نیز به دنبال او می گردد. سلیم و سلیمه که وقتی به شهر آمدند در تبلیغاتی که دیدند فهمیدند تحت تعقیب هستند، یک شب در شهر ماندند، سپس به جاده بین شهری رفتند و سعی کردند از دست کسانی که دنبالشان بودند فرار کنند.
Sag Salim 3: Ölü ya da Diri
